بازمانده ای از : گردان عطش روایتگر غم شیرین است گردان عطش به مهمانی یار میرود یا زهرا کربلا مسافران کربلا بچه ها کربلا کربلا داریم میریم کربلا کربلا کربلا دیگه کسی نبود بچه های عطش سوار شن مسا فران کربلا یازهرا کربلا کربلا بچه ها وضو یا دتون نره نماز صبح تو کربلا کربلا کربلا |
هوا سنگین شده بود . دلم از هوا سنگین تر بود . دلم از هوا هوا از دلم هردو از یکدیگر شکایت داشتند من در خلوت انتظار خویش به رسم عادت غربت بر نخلی شکسته تکیه زده بودم یکماه از یک انتظار سنگین در پادگان شهید باهنر اهواز میگذشت هوا گرم وشرجی بود روی سرم چفیه ای کشیده بودم تا خلوت دلم تاریک و سنگین و غریب تر با شد نمیدانم چرا این غربت گاهی اینهمه دل پذیر میشود . در تلاطم خودم بودم یکی به ضرب زد به نخل دلم ریخت به خودم که امدم در گوشم داد زد عراقی ها عراقی ها .. از همان تاریکیم محکم یک مشت زدم تو شکمش داد زد وای منو کشت منو کشت انقدر سرو صدا راه انداخت که به جد دروم جمع شدند این اتش پاره هم دراز کش روی زمین ناله میکرد . ترسیدم نکند جدا او را چیزی شد فرمانده گردان هم امد عجب افتضای شد . همینطور ناله میکگرد همه با نگاه غیض به من ته دل دشنامم میداند . خدا یا این چه مصیبتی بود . بلند شد گریه کنان داد میزد بد بخت الهی فردا بری دستت قطع بشه الهی تا ابد زمینگیر بشی تو این دنیا اسیر بشی فرمانده مداخله کرد و به اون نزدیک شد و گفت . چیه چه خبره پادگان و گذاشتی رو سرت این حرفا چیه . حبیب زد زیر خند ه انهم یه خنده مستانه گفت چیه فرمانده ترس ورت داشته دلت براش سوخته پس دعا کن فردا فردا بره شهید بشه . فرمانده گفت مگه فردا چه خبره حبیب گفت هیچی همینطور از سر شوخی بود . فرمانده بچه ها متفرق کردو گفت برید وقت نمازه حبیب داشت میرفت باز داد زد به من گفت بیچاره بازمانده تو وقت نماز دعا کن برا خودت بازمانده این فقط یه شوخی دوستانه بود از اول تا اخرش حبیب بچه بسیار ساده دلپذیر خندان خیلی خوب بود و مومن و متقی من ته دلم داشتم فکر میکردم خوب فردا باز مانده اصلا این فرداش که شوخی نبود . رفت و دیگه غیبش زد نماز که تمام شد یه دلواپسی خاصی به من دست داد گشتم که حبیب و پیدا کنم تو ی نخلها سر بر زمین گذاشته بود و های های گریه میکرد . بوسیدمش بغلش کردم ازش عذرخواهی کردم . گفت دارم برات دعا میکنم تو رفیق منی رفیق اخه من و حبیب بچه یه روستا بودیم و اون راستش فامیل نزدیک بودیم ما کلا از اول سه نفر بودیم من بودم . حبیب بود . و اصغر بود بچه یک روستا عصر شد و هوای دیگرداشت پایگاه فرمانده بچه ها را بخط کرد و یادش بخیر انجا ان روز همت امد سردار عاشقان امد تا با ما حرف بزند حرفی درد دلی بچه ها منتظر کلام یار بودند و اون یار همان همت بود
گفت بچه ها یادتون باشه اگر نفس میکشید فقط برای رضای خدا نفس بکشید اگر میجنگید . پیروز شدید شکست خوردید . زخمی شدید . شهید شدید فقط برای رضای خدا باشد . این قفس تن را بشکنید . گفت شما گردان منتخب خط شکن مردان بدون بازگشت فردا نمیدانم شرمنده کدامتان باشم که زخمی و شهید میشود برایم دعا کنید اگر بودم نبودم ... بچه ها گریه میکردند خدایا ایا میشه ما فردا به وصال برسیم میشه میشه *الهی بی تو هردو جهان را چه کنم *
دلم گرفته بود . نخل ها نگاه غریبی داشتند .
پادگان غریبانه تر دلش گرفته بود امشب را دیگر نجوای یا حسین را نمیشنود
دلش خیلی گرفته بود مثل دل نخلها
نگاه غریب نخلها مرا وا داشت با نخل عاشقی شب های نجوایم را بار دگر تکرار کنم ای نخل مرا ببخش حلالم کن تمام شب ها مرا تحمل کردی ناله هایم را اما نه تنهای نخل دلم براش میسوخت دیگر غریبانه هایم را نمیشنود . دیگر گریه هایم را نمشنود . برسم عاشقی بغلش کردم زار زار گریه کردم برای مولایم علی خدا یا غریبانه های علی دلم ریخت یاد غربت علی های های نخل را بوسه باران میکردم
بیاد غربت علی بیاد تنهای علی بیاد غریبانه های علی گریه کردم و نخل را بغل
کردم ای نخل هلالم کن برایم دعا کن دلم گرفته ای نخل خدا حافظ این ای نخل
غریبانه های من خاکش را بوسیدم ای خاک تو هم حلام کن اشک هایم را
غریبانه تحمل کردی بوی تو در من همیشه هست با خاک خدا حافظی کردم
فرمانده فرمانده فریاد میزد بچه ها کربلا کربلا کربلا منتظر ماست
خدایا مرا این تن جز جان هیج ندارم که فدایت کنم
همه به رسم سفر یکدیگر را گرم به اغوش کشیدیم رفیق خدا حافظ یادت باشد رفیق دیدار مان در بهشت باشد رفیق باشد . دل ها غربتی دیگر داشت ایا کدامیک از ما فردا در این سیاره رنج زندانی و کدامیک به اسمان ایستگاه * اسمان بوی خاصی داشت همهمه پرستو ها * ایفا ها در پادگان برای بردن بچه ها اماده شدند فمنده داد میزد بچه های خط شکن برن سوار شن فقط بار اضافی با خودتان نبرید تک تیر انداز ها باید سبک بال باشند ارپیچی زنها کمک هاشونو گم نکنن هرکسی یه چیزی میگفت سوار شید کربلا کربلای ها کربلا سوار شن هر کی داد میزد کربلا کربلا کربلا جانمو نید بچه ها کربلا کربلا شوارشید.
عصر نهم اردیبهشت ???? دل بچه در تا سوعای حسینی بود گردان عطش در کاروان ابا عبدالله سوار بر باد شدند تا با دل بسوی کربلا سفر کنند اینجا سفر عشق است و خطر کردنی اینچنین شب از نیمه گذشته گردان در دل میدان مین در منطقه عملیاتی خرمشهر حوالی هویزه در نیزارهای جفیر معبر باز بود . انسوی معبر راهی بود بس شگفت که ایستگاه اسمان از انجا اغاز میشد منتظر رمز عملیات بودیم . دمی گذشت دل ها روانه کربلای حسین شد ارام بیقرار زمزمه میکردیم کربلا کربلا کربلا راز شب در رمز عملیات بود اسمان در شگفت اخر دمی دیگر دل اسمان پر از پرواز پروانه هاست اسمان اغوش گشوده منتظر دلدادگان حسین بود تا مسافران بهشت را همراهی کند .
یا علی یا علی ابن ابیطالب یا علی یا علی اسمان پریشان شد .
حمید حمید حمید حمید بگوشم حمید جان . یا علی یا علی یا علی بسم الله الرحمن الرحیم پرونه های عطش اسمان ازاد گشت
با رمز یا علی دل زمین به لرزه در امد گلوله ها به اسمان رنگ دیگری داد گردان دمی چند با توکل به خدا دل دشمن ذبون را به اتش کشیدند
|